من تاریخ خواندم و خود را وارث وحشتی عظیم یافتم . و دریافتم که جراحات تاریخی من با بزک های دیگران خوب نمی شود ...
اما توانستم آرام آرام صدای مردمی را بشنوم که در تاریخ گفته نشده اند.
« بهرام بیضایی»
ادامه...
سلام چی شده هیوا؟ حالت خوبه؟هوای پاییز و زمستون یه کم دلگیره مخصوصا پاییز.البته من یکی و می شناسم که عاشق پاییزه!!!نمی دونم لابد خاطره داره. کامنت ات هم خوندم انگار میزون نیستی .ایشالا زود گذر باشه...همئنقدر که خوشی ها زود می گذرن...لحظات تلخ هم گذرا هستند...ولی خداییش تا این تلخی ها نباشه خوشی ها به آدم نمی چسبه.مگه نه؟
خداحافظ گل پونه
که بارونی نمی تونه
طلسم بغضو برداره
از این پاییز دیوونه...
با اجازت لینکت کردم تا دسترسی به تو واسه فضولیام راحتر باشه دوسته من
چه هم دردیم...
آن شعر نبود حقیقت تلخ زندگیم بود...
مرسی بهم سر زدی
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است...خب پائیزه دیگه...فصل منه...چی کارش داری خب....:)
همون چشماهای اشک آلود را دقایقی برهم بگذارید می آید و می رود. بی صدا ولی حزن انگیز
سلام
چی شده هیوا؟ حالت خوبه؟هوای پاییز و زمستون یه کم دلگیره مخصوصا پاییز.البته من یکی و می شناسم که عاشق پاییزه!!!نمی دونم لابد خاطره داره.
کامنت ات هم خوندم انگار میزون نیستی .ایشالا زود گذر باشه...همئنقدر که خوشی ها زود می گذرن...لحظات تلخ هم گذرا هستند...ولی خداییش تا این تلخی ها نباشه خوشی ها به آدم نمی چسبه.مگه نه؟
تو همان فرشته ای هستی که در بهار برگها انتظار پاییز را می کشند تا جای قدمهایت را بوسه زنند...
سلام...
سفر مرا به سرزمین های استوایی برد
در زیر آن بانیان سبز تنومند
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد :
وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت ...
مثل همیشه...عالی بود
سلام
قشنگ بود..
موفق باشی