نمی دانم
شاید در خواب
وقتی که از پلی بزرگ
به زندگی
پشت پا می زنم !
شاید زیر آب
لحظه ای که بی اراده
با چشم های گرد و بی تاب
دست و پا می زنم
شاید در زمین فوتبال
وقتی که بعد از چند سال
به توپی گرد
پا می زنم
شاید وقتی که بی خیال
خیال دود می کنم
یا اشک هایم را
با بی قراری
برای او
رود می کنم
یا شاید
وقتی که زیر آوار زلزله ای مهیب
خواب سبز خویش را
تمام می کنم
یا هنگامی که با لبخند
به ساحت زنی زیبا
سلام می کنم
فرقی نمی کند
آن روز
هر طور که پیش بیاید
من تمام می کنم
من شروع می کنم
عالی بودی
سلام هیوا
ممنونم به خاطر شعری که گذاشتی. خیلی قشنگ بود.
فکر کنم با این دفعه دهمین بار است که دارم از روی شعر می خوانم.
دل من هم خیلی تنگ شده. اندازه دل تنگی دل خودت.
اون چیزهایی هم که باید بگم منتظر می مونم تا با هم صحبت کنیم. راستی در مورد کارت چیزی نگفتی. وقت کردی بگو.
من منتظرت هستم.
مرصییییییییی!!
نظرت رو در مورد برابری و برادری هم بده.
سلام...چه عجب یاد این خونهی مجازیت افتادی!!!!
اتفاقا برعکس برای من خیلی فرق میکنه
به به به به...بعد عمری UP می کنی و مارو خبر نمیکنی....دستت درد نکنه...
عجیب به دلم نشست.
در کل مجبوریم تمام و شروع کنیم...
مهم اینه که کدوم اول باشه تمام یا شروع و کدوم اخر...
شادزی یا حق
پس چی شد؟؟؟چرا به روز نمیشی؟؟؟؟ :(
خوب چون تنبل مهرآیین ...کاملا واضحه....
مرد جامعهی مارو باش...