من امشب بی خودم
خود می دانم
هر چه قدر بگردم پیدا نمی شوم
پس بهتر است قلم روی زمین بگذارم
شب با این همه ستاره مال من است
نشانی من هیچ خیابانی ندارد
« سعید »
قرار است با فرشته از کوروش کبیر بنویسیم . از همه دوستانی که به « کهن دیار » لطف دارند دعوت می کنم هر چند وقت یک بار سری هم به این وبلاگ بزنند .
میدونی اولین کادوئی که از همسرم (که اون موقع دوستم بود)گرفتم چی بود؟ کتاب عشق و سلطنت که داستان زندگی کوروش کبیر ...خیلی کتاب خوبیه....
سلام....
خوبه بالاخره یکی صاحب ستاره شد...
چشم...به اون وبلاگ هم سر میزنیم...
سلام
چند روز پیش رفته بودم کتاب فروشی.
طبق معمول اول رفتم سراغ کتابهای تاریخ.
یهویی چشمم به کتابی افتاد"کهن دیار".
بعد از ۶ ساعت فکر کردن یادم اومد که چرا این اسم این قدر برام آشناست!
سلام
حتما وبلاگ قشنگی است. سر زدم و سر می زنم.
ممنون از معرفی اون وبلاگ.
نوشته های من یه معجونی از واقعیت و تخیله. یه جوری قاطی پاتی می کنم کسی نفهمه چقدرش واقعیه چقدرش تخیلی. ممکنه یه بار 90% واقعی باشه یه بار هم 90% خیالی و فقط 10% واقعی.
ممنون که سر می زنی.
بی نشانی بودنم را بگذار پای همه ی نشانی های اشتباهی که انتهایش به من ختم میشد!
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست
سلام...
من
در آن غروب سرد
مغموم و پر ز درد
با واژهی سکوت
خواندم سرود زندگیم را.
به روزم.