دریغ بر ملتی که سیاست مدارش روباه ٬ فیلسوفش تردست و هنرش هنر وصله و پینه و تقلید باشد .
دریغ بر ملتی که حاکم جدیدش را با بوق و کرنا خوشامد می گوید و با قهقهه و غوغا وداعش می گوید تا با بوق و کرنا دیگری را خوش آمد گوید .
دریغ بر ملتی که فرزانه گانش از پیری خرف شده اند و مردان نیرومندش هنوز در گهواره اند .
دریغ بر ملتی که تکه تکه شده و هر تکه اش خود را ملتی می داند ...
بخشی از کتاب « پیامبر » نوشته جبران خلیل جبران