افسوس خیس

 

سرد است.

و من در این راه پر پیچ ، خم شده ام !

و از خودم جا مانده ام

در پس این سوز رنج

مرا در دامن ات بگیر

چون مادری که دُردانه اش را

 

برای فراموشی ام یک پستان لالایی بیاور

که چشم هایم پا بر زمین می کوبند

و دستم را بگیر

که از دست این ناظم سمج

می خواهم از نور، سرعت وام بگیرم

چه افسوس خیسی !

 

سرد است.

و کبوترها به سوی غروب پرواز می کنند

صور کدام پری نوید آمدن بهار را خواهد داد ؟

هنوز منتظرم ...

پاسخ آیینه

 

بی حرمتی به ساخت خوبان قشنگ نیست

باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست

 

 سوگند می خورم به مرام پرندگان

در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست  

 

با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما

"وقتی بیا که حوصله ی غنچه تنگ نیست"

 

 در کارگاه رنگرزان دیار ما

رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست

 

 از بردگی،مقام بلالی گرفته اند

در مکتبی که عزت انسان به رنگ نیست

 

 دارد بهار می گذرد با شتاب عمر

فکری کنید!فرصت پلکی درنگ نیست

 

 وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را

فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

 

 تنها یکی به قله ی تاریخ می رسد

هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست!

م.الف

 

با سلام

وبلاگ « کهن دیار » از امروز کار خودشو آغاز می کنه . با کمک شما می خواهم آیینه باشم . دست های سرد من به قدرت و گرمی دست های تو نیاز داره .

تا بعد ...